جدول جو
جدول جو

معنی سخن گستردن - جستجوی لغت در جدول جو

سخن گستردن(بِ شُدَ)
بیان کردن بشرح و بسط. (آنندراج) :
خشم گیری جنگ جویی چون بمانی ازجواب
خشم یکسو نه سخن گسترکه شهر آوار نیست.
ناصرخسرو.
به اندازه باید سخن گسترید
گزاف سخن را نباید شنید.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سخن گستر
تصویر سخن گستر
آنکه سخن را شرح وبسط دهد، کسی که مطلب و موضوعی را تفسیر کند، کسی که ادبیات و زبان یک قوم را گسترش دهد
فرهنگ فارسی عمید
(سُ خَ گُ تَ)
سخن راندن
لغت نامه دهخدا
(نَ گُ تَ / تِ /نَ تَ / تِ)
در عرف، سخنگو و شاعر. (آنندراج) :
بمن چنان بود اندر نهفت صورت حال
که میر سیر شد از بندۀ سخن گستر.
عنصری.
با علی یاران بودند بلی پیر ولیک
بمیان دو سخن گستر فرقست کثیر.
ناصرخسرو (دیوان چ کتاب خانه تهران ص 196).
دل هر که را کو سخن گستر است
سروشی سراینده یا دیگر است.
نظامی.
چون زمان عهد سنایی درنوشت
آسمان چون من سخن گستر بزاد.
خاقانی.
، به مجاز بمعنی پهنا دادن سخن که اطراف و محافل بسیار داشته باشد. (آنندراج) :
مدعی گرچه سخنگوست سخن گستر نیست
مهمل و معنی بسیار چه معنی دارد.
محسن تأثیر (از آنندراج).
، هم سخن. هم گفتار:
چو کوه البرز آن کوه کاندر آن سیمرغ
گرفته مسکن و با زال شد سخن گستر.
فرخی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سخن گستر
تصویر سخن گستر
بیان کننده، تفسیر کننده مفسر، بلیغ
فرهنگ لغت هوشیار